این در برای دق‌الباب نیست

بهرام معصومی- صور، چهارمین دفتر شعرِ منتشرشده‌ مانی پارساست. پیشتر از سوی انتشارات آوا نوشت دفتر دیگری از اشعار او با عنوانِ نام گریز و شعرهای دیگری (1391) به چاپ رسیده است. متن زیر نگاهی موازی به این دو دفتر شعر است و سعی شده برخی ویژگی‌های برجسته و مشترک آنها به ایجاز برشمرده شود.
در مقام خواننده- و نه منتقد- در مواجهه با شعر، می‌کوشم پس از محظوظ شدن از آن، ساختار درونی و ماهیت فرآیند خلق شعر و در نهایت خوانش شعر را درک کنم. پوشیده نیست که در آفرینش شعر، در قیاس با هنرهای دیگر، عوامل و عناصر بسیاری دخیل‌اند: کلمه‌ها، تصاویر، واقعیت، خیال، ایده‌ها، زبان و نحو، شرایط اجتماعی و تاریخی، سنت ادبی، اندیشه‌ورزی و...‌. و کار سخت شاعر، هماهنگ کردن، شکل دادن و بیان روشن و دقیق این عناصر است. پس‌ شاعر با جان کندنی آگاهانه دست به خلق شعر می‌زند و تاوان این عقوبت جانکاه چیزی جز جان او نیست! از این رو‌ به نظرم وظیفه خواننده شعر، که تنها با نتیجه نهایی کار شاعر روبه‌رو است، این است که بی‌هیچ پیش فرضی بکوشد، با توجه به عناصر پیش‌گفته، تا حدودی به جهان شعری شاعر نزدیک شود. حال از این منظر بر آنم تا به زعم خود برخی ویژگی‌های شاخص دفترهای شعرِنام گریز و شعرهای دیگر‌ و صور را برشمارم و تا حدودی به جهانِ شعری مانی پارساراه یابم.
از ویژگی‌های این دو دفتر، وجه موسیقایی شعرها و خلق ترکیبات بدیع است. انتخابِ واژه‌ها بر اساس آهنگ درونی‌شان و نقش اصوات در ساختار شعر و چینش معمارگونه آنها در مختصات صفحه، بیانگر شناخت شاعر از واژه‌ها و ارزش آوایی آنهاست. البته این ویژگی در دفترنام‌گریز... به مراتب برجسته‌تر است‌ تا جایی که گویی شاعر آگاهانه و در فضایی ریتمیک ما را در موقعیت خواندن نُت‌هایی قرار می‌دهد که فقط با درست خواندن آنها- یک نفس خواندن یا چگونگی نفس‌گیری حین خواندن ـ کلیت ‌هارمونیک‌شان درک می‌شود.
بی‌سطح برهنه بی‌شکل بی‌هجا


پیِ چه می‌گردی در خیالِ من؟
(نام گریز...ص 9)
دل با آهو می‌رود
سر با شیر
ماه با انگور و
نان با تنور و
دایره با تنبور
نگو به من که بمانم
(نام گریز...ص 45)
مرگ چرخ می‌زند در هوای تهران
مرگِ تهران می‌چرخد فرازِ تهران
چرخ می‌زند با من فرازِ من
که مرگ می‌گویم
بر همه چیز
مرگ بر تهران
(صور، ص 91)
وقتی می‌دیدم که نبود
یاری اندر کس...
وقتی که نمی‌دیدم بود
یاری اندر کس...
می‌کُشد مرا این پندِ پیرِ می‌فروش
(صور، ص 98)
مانی پارسا در نام گریز... و صور دست به تجربه در زبان زده است. اگر شعر را اتفاقی در زبان بدانیم که قادر است تاثیراتی متفاوت در مخاطب ایجاد کند، این اتفاق در نام گریز... و صور روی داده و آنها را در میان دفترهای شعر منتشرشده در سال‌های اخیر متمایز کرده است. شاعر با ابزار زبان و به کمک نظامی از کلمه‌ها، آواها، سکوت‌ها و علائم به بیان درونیات یا تجربه‌های درونی خود پرداخته است، آن هم با زبانی درون زبانی که ممکن است با تجربه زبانی ما بسیار متفاوت باشد. شاید از این رو است که دیرفهم می‌نماید و خواننده را ناگزیر به تکرار خوانش شعرها می‌کند. به نظرم برای فهم زبان شعرهای این دفتر باید بخش فیزیکی و انضمامی زبان یا کُنش زبانی آنها را درک کرد و این میسر نمی‌شود مگر اینکه خواننده خود تجربه‌های زبانی متفاوتی را زیسته باشد. از این منظر، نام گریز... و صور در خلق جهان شعری مستقل و خلق تجربه‌ زبانی خاص، موفق بوده است. باید افزود که وجه زبان‌ورزانه نام گریز... بیش از دفتر صور است.
مرا ببوس بهل تا باد نفیر برد
ای نیش مار مرا بوس به آفتاب‌های برنیامده
توبه توبه توبه
بازتقدیس کتاب‌های مقدس
بازسوزاندن کتاب‌های ضاله
آزادی تن
تبانی با صلیب
می‌آمیزد چکه چکه‌های خون با خاک
(نام گریز...ص 13ـ14).
شکسته دلان
بادبان افراشتند و به دریا زدند
اینکه گاه می‌بینی و گاه هیچ نمی‌بینی
سفینه آنان است
کژومژ
پشت پرده توفان
(صور، ص 50)
اگرچه به نظر می‌رسد مساله اصلی شاعر در این دو دفتر (به ویژه دفتر نام گریز...)، زبان است، اما این بدان معنا نیست که شاعر وجوه دیگر شعر را نادیده گرفته و فی المثل در مواجهه مسایل سیاسی و اجتماعی و تاریخیِ انسان موضعی انفعالی داشته است، بلکه شاعر از نظرگاهی که جهانِ شعری و تجربه زیست شاعرانه‌اش ایجاب کرده به آنها پرداخته است، البته بی‌آنکه بکوشد تکلیف چیزی را روشن یا حکمی صادر کند. در دفتر صور این مساله بیشتر به چشم می‌خورد و از این منظر شاعر گامی به جلو برداشته است.
بازنده صلح می‌کند
باجی می‌دهد
برنده خسته را وامی‌دارد به ترک اراضی اشغالی-
فقط تونل‌های مخفی برجا می‌ماند
زیستگاه به دقت مرزبندی شده‌ی
کورها- کرها- لال‌ها- علیل‌ها
زمان از دست رفته
(صور، ص 49)
اگر این گفته مالارمه را بپذیریم که «آدمی شعر را نه با ایده‌ها که با کلمات می‌سازد»، دفترِ نام گریز...می‌تواند نمونه‌ای مناسب برای این سخن باشد. به نظرم تنها شعر این مجموعه که شاید بتوان گفت ایده‌ای شاعر را به گفتن آن واداشته، شعر «تواریخ ایام» و از شعرهای درخشان این دفتر است: از جنگ جامانده‌ای که احتمالا با یکی از دوستان هم سال خود که به جبهه رفته و شیمیایی شده و بعد مُرده است، حرف می‌زند: «تو رفتی به دقایق گم شده من/ و برگشتی- موهات ریخت ناگهان/ تاول زد همه تن‌ات/ و ذره ذره در بستر مُردی...»و بعد با حسرتی که هم‌نسلان ما تجربه‌اش کرده‌اند می‌گوید: «... می‌رفتی بمیری/ و من چقدر حسودی می‌کردم...» و بعد، شعر با پرسشی اساسی ادامه می‌یابد و به آخر می‌رسد: «آلت دست کدام دشمن شدیم؟/ من از نرفتنم راضی نیستم/ هرگز راضی نمی‌شوم/ آیا تو از رفتنت راضی هستی؟/ دست آخر/ صدام هم مُرد/ و من بگو ذره‌ای شاد نشدم/ عجیب نیست؟/ با تو حرف می‌زدم...»به زعم من، جز این شعر، مابقی شعرها را کلمه‌ها ساخته‌اند؛ کلمه‌هایی که شعریت یافته و بعد به ایده‌ای برای شعر گفتن تبدیل شده‌اند. با این همه، به نظر می‌رسد شاعرِ نام گریز...کوشیده به جوهر شعر نزدیک شود و گاه جسورانه دست به تجربه‌هایی غیر از تجربه‌های زیسته خود زده است‌ اما در دفتر صور، شاعر از این نظرگاه فاصله گرفته و بیشتر برآن بوده است تا به مضامین و ایده‌ها- هم ابژکتیو و سوبژکیتو- شعریت بخشد.
مضمون کوک می‌کنم چون نمی‌دانم چه کنم
نمی‌دانم این مرد شبیه رویاهای ما
در این نقاشی موزه لوور
سینه سپر کرده به سربازان گوتیک‌ش چه می‌گوید...
آقای مورخ!
تاریخ‌ت را بگو دست از سرمان بردار
(صور، ص 67)
مانی پارسا در هر دو دفتر شعرش رویکردی روایی دارد؛ یعنی در مقام راوی (اول شخص- دانای کل) روایت می‌کند، اما روایت او برساخته ذهن اوست و گاه بیانی نمادین و استعاری دارد. روایت، از دیرباز تاکنون از شگردهای بیان شعری بوده‌ و عنصر روایت از دوران پیش از نخستین مکتوب‌ها تا دوران مدرن ضامن ماندگاری این گونه آثار بوده است. شعرهای این دو دفتر نیز (به ویژه دفتر صور) اغلب روایی‌اند و واجد عناصر روایت و با ساختاری گاه داستانی، اما شاعر به خوبی گام برداشتن در مرز میان شعر و داستان را رعایت کرده و با آشنایی‌زدایی، بهره‌گیری از عناصر موسیقایی و فیگوراتیو واژگان، فضاسازی، خلق ایماژهای عینی روایت، خیال‌پردازی‌ و ساختارشکنی در معنا، بیان خود را به سمت شاعرانگی رهنمون شده است.
سحر دارد لالایی می‌خواند اما مایا نمی‌خوابد که سحر برود برای تکلیف دانشگاه‌ش (فتح آمریکا به دست اسپانیایی‌ها: هفتاد میلیون کشته) مطلب جمع کند از اینترنت...
عزیزم بخواب خواهش می‌کنم کلی کار دارم من هفتاد میلیون کشته
شوخی نیست به خدا...
شوخی‌ست هفتاد میلیون کشته شوخی‌ست
صدوچهل میلیون چشم
نمی‌دانم چه قدر حرف نگفته
جمله‌هایی که حین گفته شدن خون شد شتک خورد تو صورت ضارب
این هم شاهدش:
آهنگ حماسی ونجلیس... ارابه‌های آتش...
(صور، ص 69)
نیز، شاعر در برخی از اشعار این دفتر، مخاطب را با ذهن خود درگیر می‌کند تا او را در ارتباط تنگاتنگ‌تری با شعرش قرار دهد.
آن قدر که تو خوش‌بینی
من خوش‌بین نیستم
آن قدر که تو بدبینی
من بدبین نیستم
عصای‌م را بگیر
به خانه‌ات برگرد
(صور، ص 39)
و در دفترنام گریز...، شاعر با خود، دنیای پیرامون‌اش، خیال‌ها و واقعیت‌ها (که تمیز آنها گاه در شعرها دشوار است)، و با تفکر تجریدی‌اش به مکاشفه پرداخته و مخاطب را در این مکاشفه سهیم کرده است. شاید اگر خواننده در مقام او قرار نگیرد و همچون او دست به تجربه این مکاشفه نزند، در تار و پودنام گریز... گرفتار شود!
آن چه در این گفتار کوتاه در باب ویژگی‌های دفترهای شعرنام گریز... و صور گفته شد، هیچ‌گاه حق مطلب را آن چنان که هست درباره این دو دفتر ادا نکرده است، چراکه معتقدم نام گریز... و صور از زوایای گوناگون دیگری نیز شایسته نقد و بررسی دقیق‌تری است و نیازمند نگاه موشکافانه و تحلیلگر منتقدان‌ و کلام آخر اینکه، مانی پارسا در سیر شاعری‌اش به راهی رفته که با جریان مسلط شعر رایج چندان هم‌خوانی نداشته و همین نکته، بی‌شک جدا از هرگونه داوری و نظر درباره شعرش بیانگر و گواه ارزش کار اوست؛ شعری که شعر اوست با اثر انگشت او بر پیشانی‌اش.